من فریبا هستم

من فریبا هستم
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انتشارات پرتقال» ثبت شده است

تمام شد! کتاب بازها

در اتوبوس داخل شهری، ساعت ۷:۲۰ عصر، درحالی که سردترین روزهای سال را سپری میکنیم، پس از بازگشت از یک دورهمی دوستان دانشگاهی که بعد از سه سال محقق شده بود و در حالی که چند بسته نان فانتزی تازه خریداری شده در دست داشتم ، این کتاب را تمام کردم.

به گمان خود زودتر از این ها باید تمام میشد. کتاب جدیدی تهیه کرده بودم که ذوق زودتر خوانده شدن آن را داشتم. 

از طرفی نیمه رها کردن داستان پر تنش کتاب بازها عذابم میداد.

کتاب بازها، نویسنده: جنیفر چمبلیس، مترجم: امین توکلی، انتشارات: پرتقال

تقریبا یک ماه این کتاب باز بود.

که امروز بالاخره تمام شد.

لذت بردم.

امیلی کوچک عاشق کتاب است. امیلی عضو فعال سایت کتاب بازهاست و برای داشتن امتیاز بالاتر مدام در جستجوی کتاب های پنهان شده ی کاربران دیگر این سایت است.
پدر و مادر ماجراجویی دارد. آنها تصمیم گرفته اند پنجاه ایالت آمریکا را طی کرده و در هر کدام مدتی زندگی کنند.
آقای گریسولد و ماجراجویی هایی که با بازی جدید سایت کتاب بازها برای امیلی و. خانواده اش بوجود می آورند نقش بسیار مهمی در آینده امیلی دارند.
امیلی آرام است و من میدانم که آرامش خود را مدیون مطالعه کتاب است. 
امیلی کنجکاو است و ماجراجویی را دوست دارد.
من این ویژگی های خاص او را مدیون سایت کتاب بازها میدانم .
امیلی را دوست دارم. جمیز را هم دوست دارم. استیو را هم.
استیو دسته موهای جیمز است. جیمز بهترین و جدیدترین دوست امیلی و امیلی شخصیت اصلی این کتاب جذاب و دوست داشتنی .
کتاب دیگری باز میکنم. از کتاب بازها خداحافظی نمیکنم. شاید دوباره در آینده ای نه چندان دور آن را مرور کنم.
کتاب بعدی را کامیل اوبری نوشته . با ذوق فراوان اولین صفحه این کتاب را باز میکنم.
به نام او ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۸ ، ۲۰:۵۶
فریبا سعیدی

 

کتاب بازها

امروز که در حال خواندن فصل 36 کتابی با عنوان کتاب بازها اثر جنیفر چمبلیس برتمن، ترجمه آقای امین توکلی از انتشارات پرتقال بودم، بهانه اولین پست وبلاگ خود را یافتم.

شاید این کتاب بهانه باشد و بصورت کلی خود را اینگونه وصف خواهم کرد! 

چگونه؟؟؟؟ 

به شما خواهم گفت.

ابتدا بخشی از این کتاب که توجه من را به خود جلب کرد را برایتان می خوانم:

" امیلی با نگاهی به ساختمان شماره ی 717 دچار شک شد. انتظار داشت ساختمانی قدیمی و قهوه ای رنگ ببیند شبیه کیف دستی آقای رمورا، ولی ساختمان روبه رویشان بنایی تمیز با معماری دوره ی ویکتوریایی بود که طبقه ی همکفش مغازه ای با کرکره هایی به رنگ بنفش روشن داشت." 

کلمه ی دوره ی ویکتوریایی باعث شد من کتاب را که در بخش هیجان انگیز داستان بودم کنار گذاشته و در موتور جستجوگر در پی معماری دوره ی ویکتوریایی بگردم.

مگر دوره ی ویکتوریایی ساختمان ها چه ویژگی خاصی داشته اند؟! 

یا بخش دیگری از کتاب که به داستان شاهین مالت اثر دشیل همت اشاره شده، البته من قبلتر ها با شاهین مالت به واسطه ی فیلم سینمایی ای که در دهه 40 سینمای هالیود با بازی درخشان همفری بوگارت ساخته شده بود آشنایی داشتم. اما این نیز می توانست بخشی از این ویژگی باشد.

حال این چه ربطی به منِ ویکی پدیا دارد؟ دوستان و آشنایان من همگی بر این مساله که اطلاعات عمومی بالایی دارم موافق هستند و اگر با من همکلام شوید به پراکندگی صحبت های من پی خواهید برد. مثل ویکی پدیا! 

برای جستجوی موضوعی به ویکی پدیا رجوع کنید، قطعا در هر خط از نتیجه جستجو حداقل یک یا دو کلمه وجود دارد که شما را به مطلب دیگری در ارتباط با همان واژه لینک می دهد.  

اگر در رابطه با موضوع مهمی با من بحث کنید، چه خوشحال باشید، چه عصبانی، چه غمگین و چه شاد قطعا در بین بحث توانایی این را دارم که شما را از موضوع بحث دور کرده و به موضوع دیگری کمی مرتبط با همین موضوع ارتباط دهم. 

و تصور می کنم این ویژگی با شخصیت فوضول بودن یا بطور مودبانه جستجوگر بودن من رابطه مستقیم دارد. 

بزودی مطلبی با موضوع معماری دوره ی ویکتوریایی در همین وبلاگ به اشتراک خواهم گذاشت . laugh

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۳۷
فریبا سعیدی