من فریبا هستم

من فریبا هستم
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

فوتبال

فوتبال در انگلیس قصه‌‌ای جادویی دارد. برای بیش از یک قرن است که شنبه‌ها روز فوتبال است. در ابتدای قرن بیستم شنبه‌ها روزی شد که انگلیسی‌ها، دشواری‌های روزمره، هوای ابری و مرارت زندگی با درآمد‌های ناچیز را فراموش می‌کردند و روی سکوها، کسالت روزگار را به فراموشی می‌سپردند. اما این فقط مختص طبقه کارگر بود، طبقه متوسط و پر درآمد به تنیس و اسب‌دوانی گرایش داشت. در آن سالها مثل امروز فوتبال پرطرفدارترین ورزش انگلستان نبود طوری که تا مدت‌ها مسابقات صبح و ساعت ۱۱ برگزار می‌شد! به چه دلیل؟ چون خود بازیکنان و کادر فنی تیم‌ها عصر‌ها به همراه مردم برای دیدن مسابقات قایقرانی می‌رفتند!

برای انگلیسی‌ها فوتبال همیشه یک عشق و تفریح باقی ماند. عشقی که از درب منزل و شهر و محله آنها شروع می‌شد. برای آنها تیم شهرشان اولویت داشت و برای همین است که تیم ملی انگلیس هرگز به محبوبیت هیچ یک از باشگاه‌های انگلیسی در بین مردم نرسید.

"با دخل و تصرف از کتاب روزی روزگاری فوتبال، نوشته‌ی دکتر صدر"

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۱۹
فریبا سعیدی

این پست را به بهانه ی فیلم سینمایی که روز گذشته تماشا کردم می نویسم.

آگاتا و حقیقت قتل

و اما ماجرا، آگاتا کریستی در طول زندگی خود که یک نویسنده موفق بوده است دچار مشکلاتی هم بوده. از جمله مشکلاتی که با همسر اولش داشته.

گویا این خانم نویسنده در برهه ای از زمان 11 روز غیب می شود و هیچ فردی تا به الان نمی داند در طی این 11 روز کجا بوده.

این فیلم یک ماجرای تخیلی از حضور این نویسنده در حل معمای قتل دختر خوانده ی فلورانس نایتینگل (پرستار مشهور) است. 

...

ماجرای این فیلم برایم جالب بود اما جالب تر این بود که آخرین کتابی که مطالعه کردم و در مورد پیکاسو بود مربوط به دوره ای از زندگی پیکاسو بود که از منظر عموم خارج شده و به جایی رفته بود که هیچ فردی از اون خبری نداشت.

خیلی خیلی جالب بود. دو شخصیت با تقریبا یک اتفاق!

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۵۴
فریبا سعیدی

روزی که سپری شد، برای دومین روز متوالی در غمگین ترین روزهای ممکن بودم.

نوروز است. اما به دلیل قرنطینه خانگی و جلوگیری از ابتلا به ویروس کرونا مجبوریم در خانه بمانیم.

اما امروزغمگین تر بودم.

به تاریخ ۲ فروردین تولد پدر است. پدری که دیگر ندارمش. اگر در میان ما بود، شمع ۶۳ را فوت می کرد و وارد ۶۴ میشد. اما متاسفانه در تاریخ ۲۶ تیر ۹۸ بعد از سه سال جنگ با سلولهای سرطانی ما را ترک کرد.

پدر است دیگر. نمیتوان روی حرفش حرفی زد. ترجیح داد برود و رفت.

گاهی فکر میکنم پدر و مادر داشتن خیلی خوب است اما به شرط اینکه هر دو را داشته باشی.

اما سوالی که در خصوص تولد پدر ذهنم را درگیر کرده؛ 

چرا اکثر هم سن های پدر متولد فروردین هستند، مخصوصا اولین روز یا دومین روز آن!!

من به این نتیجه رسیدم، در دهه های گذشته، مخصوصا دهه ۳۰ و ۲۰، نوزادانی که در روستاها و مناطق دور افتاده بدنیا می آمدند، متاسفانه بدلیل دوری راه و کمبود امکانات شناسنامه نداشتند. 

از این رو هر چند وقتی که مامور اداره ثبت به آن مناطق مراجعه می کرده و از پدر مادرتاریخ ولادت فرزند را جویا میشده، پدر و مادر تاریخ مشخصی بیان نمی کردند و از این رو مامور ثبت ولادت را با شروع همان سال ثبت می کرده، و اینگونه شد که تمامی فرزندان متولد شده در آن برهه زمانی متولد روز نوروز بودند.

البته به هیچ وجه منبع موثق ندارد و تنها فرضیات بنده است. 😁

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۹ ، ۰۳:۲۸
فریبا سعیدی

گالینا 

گالینا، 
این دختر زیبا و خود ساخته روسی. من عاشقش هستم.
راستش یک اعتراف بکنم. این کتاب را به همراه چند کتاب دیگر سال ۱۳۹۳ از یک نمایشگاه محلی کتاب با پنجاه درصد تخفیف خریداری کردم.
فروشندگان از شهرهای دیگر آمده بودند و به خاطر ندارم این را از غرفه کدام شهر انتخاب کردم.
من به واسطه ی کتابی که سالها قبل تر از یک نویسنده روس خوانده بودم، علاقه بسیاری به ادبیات روس داشتم، از این رو کتاب دو داستان از آنتوان چخوف و گالینا از الکساندر سرافیموویچ در سبد خریدم بودند. 
آنتوان چخوف حجم کمتری داشت، با او شروع کردم. 
بدون مقدمه بسیار تلخ و کدر بود. غمگین شدم. کتاب را تمام کرده و در غیر قابل دسترس ترین نقطه کتابخانه قرار دادم. 
همین باعث شد گالینا ورق نخورد. تا زمستان ۱۳۹۸، روزهای قرنطینه. 
به جرات میتوانم بگویم الکساندر سرافیموویچ بهترین نویسنده زمان خودش بوده. 
به قدری لذت بردم که دلم میخواهد بارها و بارها آن را بخوانم تا در یاد و خاطرم بماند. 
لحظه ها را بسیار زیبا توصیف کرده. رئالیست، حقیقی، گیرا و فوق العاده صمیمی ست. 
با جستجو در گوگل نتوانستم به نتایج فارسی زیادی در این خصوص برسم. 
و متاسفانه هیچ دانشی از زبان روسی ندارم. 
امیدوارم این کتاب را تهیه کرده و از آن لذت ببرید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۴۵
فریبا سعیدی