من فریبا هستم

من فریبا هستم
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کرونا» ثبت شده است

نمایش ترومن 

تصویر بالا از فیلم سینمایی نمایش ترومن (۱۹۹۸) برداشته شده است. این فیلم داستان زندگی مردی را روایت می کند که از زمان تولد بصورت ۲۴ ساعت زیر نظر دوربین های بسیاری از یکی از شبکه های تلویزیونی در حال پخش است. و او تا اواسط فیلم که مرد جوانی شده و ازدواج کرده از این جریان خبر ندارد. 
اما نکته قابل توجه از اینجا به بعد است، ترومن سعی بر فرار از وضعیت موجود دارد. سوار بر قایق از شهر به سمت دریا حرکت می کند تا دیگر زیر نظر میلیون ها تماشاچی نباشد و بعد کارگردان به طرز عجیبی سعی می کند با طوفان، باران، رعد و برق و... مانع خروج او از داستان شود. 
داستان بسیار عجیبی ست، فوق العاده تخیلی و دلنشین. تا آخرین سکانس شما را در حیرت قرار می دهد. و بالاخره ترومن از تمام مراحل عبور کرده و دیگر زیر نظر دوربین های کارگردان نیست! 
روزگار ما شباهت عجیبی با این فیلم دارد. از ابتدای سال نود و هشت چالش های بسیاری تجربه کردم. مریضی پدر و از دست دادن او، سیل، زلزله، ترور، موشک، بنزین، اینترنت و حالا کرونا. 
بقیه را نمیدانم، من منتظر بهار بودم، بهار یعنی روزهای بهتر.
بخاطر این بیماری مدارس تعطیل شده، به مردم اخطار داده شده در خانه هایشان بمانند، تا به این ساعت ۳۵۰ نفر از دنیا رفته اند. اما هنوز در خیابان ها شاهد ترافیک سنگین هستیم، مردم بدون رعایت بهداشت و عدم استفاده از ماسک و دستکش در محل های عمومی تجمع می کنند.
باید این روزگار را نوشت تا آیندگان بخوانند.
 راست بنویسیم، میرزا بنویس های قاجاری نباشیم. تاریخ را خودمان ثبت کنیم تا فرزندانمان بدانند چه بر ما گذشت این روزها...
امروز بیست و یک اسفند ۹۸ و من هنوز منتظر بهار و روزهای بهتر.
 آیا ما هم مانند ترومن این صحنه را تجربه خواهیم کرد؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۵۱
فریبا سعیدی

به بهانه تعطیلات کرونایی، کمی با من این متن را مرور کنید. 

این روزها کشور و در کل جهان درگیر چالش بزرگی به نام کرونا می باشد. 

بعضی از این ویروس بعنوان جنگ جهانی سوم یاد می کنند. بعضی مدام ما را یاد مرگ انداخته و بعضی ثابت می کنند احمق بودن شاخ و دم ندارد. 

مدارس و مشاغل بسیاری تعطیل شده. درست یک ماه قبل از شروع سال نو. یعنی سال ۱۳۹۹.

به فال نیک بگیریم و دفترچه کارها و برنامه هایی را که همیشه یادداشت می کردیم در دست گرفته و به تمام کارهای عقب افتاده و انجام نداده برسیم. 

تمام آن کارهایی که همیشه دنبال فرصتی بودیم تا آنها را تمام کنیم اما نه زمان داشتیم و نه آسودگی ذهنی. 

ما در خانه هایمان قرنطینه شدیم. یک سهل انگاری فرصت ادامه زندگی را از ما خواهد گرفت. پس فرصت را غنیمت شمرده و ادامه میدهیم زندگی را جور دیگر... 

سالها پیش فیلم سینمایی را تماشا میکردم به نام ’ افسانه روز دوم فوریه’. 

این فیلم دربارهٔ گزارشگری بداخلاق است که برای تهیه گزارش روز دوم ماه فوریه یا روز دوم موش خرما به همراه تهیه‌کننده و فیلمبردار به شهر کوچکی می‌روند. هر سال در این روز مردم منتظر برون آمدن موش خرمایی هستند که به آن‌ها می‌گوید آیا زمستان تمام می‌شود یا تا ۶ هفتهٔ دیگر ادامه خواهد داشت. او و گروه اش مجبور می‌شوند شب را در این شهر اقامت کنند اما فردا صبح که گزارشگر از خواب بیدار می‌شود به طرز معجزه آسایی می‌بیند که در یک چرخهٔ زمانی گیر افتاده‌است و هرروز در حال سپری کردن روز گراندهاگ است و این چرخه در طول فیلم ادامه دارد.

این چرخه زمانی باعث تکرار روزها برای فرد گزارشگر می شود. 

در طول فیلم و در پی تکرار روزها گزارشگر موفق به یادگیری چند مهارت از جمله نوازندگی و مجسمه سازی می شود و یا در بخشی از روزها تلاش به برقراری رابطه با دختر مورد علاقه خود دارد که هر بار با شکست مواجه می شود. و در نهایت این کار را به بهترین شکل ممکن به سرانجام می رساند. 

گویا این فیلم به ما یادآور میشود که باید خوب بود تا تغییر وضعیت ممکن شود. 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۱۴
فریبا سعیدی